دست نوشته های یک آدم خل و چل

دلم دیوانه شد٬ ای عاقلان آرید زنجیری که نبود چاره ی دیوانه جز زنجیر٬ تدبیری

دست نوشته های یک آدم خل و چل

دلم دیوانه شد٬ ای عاقلان آرید زنجیری که نبود چاره ی دیوانه جز زنجیر٬ تدبیری

یه جوک سورئال:

اگه گفتی فرق کلاغ چیه؟

فرقش اینه که این بالش از اون بالش مساوی تره..!!!

فرهنگ لغات اصلاحات

   از آنجا که و از آن رو که و از آن جهت که شکر خدا الان تقریبا با خیال راحت می توانیم بگوییم دوران اصلاحات تمام شده رفته پی کارش٬ ما می توانیم لغت نامه ی کل واژگان اصلاحات را بنویسیم. با این توضیح که کل این لغات را به همراه «فرهنگ روزنامه های اصلاحات» و « ترانه های اصلاحات» نوشته ایم و می خواهیم آن را به صورت کتاب به چاپ بسپاریم٬ اساسی. اینجا مشتی نمونه ی خروار را رو می کنیم که شما حالش را ببرید:

   آزادی: یک سر کاری کش آمده. لهو و لعب. در بعضی ممالک معنایش این است که به آدم ها این اختیار داده می شود که هر وقت خواستند به میل خودشان و بنا به خواست و اراده ی خودشان در صورتی که نظم عمومی٬ احساسات مردمی٬ قوانین کلی٬ حساسیت های عرفی و... خدشه دار نشود٬ به میل خویش٬ دستشوی رفتنشان را تنظیم کنند!

در تعریف جغرافیایی به خیابان و میدانی گویند که در نتیجه ی همکاری شهرداری و ایران خودرو تبدیل به پارکینگ شده باشد. هر چیز که بتوان از آن حرف زد٬ در باره اش کتاب نوشت٬ آن را آرزو کرد اما سخت به آن دست پیدا کرد٬ از این لحاظ دقیقا شبیه پول است!

   اصلاح طلب: یک الکی خوش سیاسی. به گروهی گویند که در اکثریت هم شبیه اقلیت باشند. عملی که طی آن انسان بتواند به مدت هشت سال خودش را سر کار بگذارد عمل اصلاح طلبانه گویند. کسی که به دنبال تغییر در وضعیت جامعه باشد و البته بی خود میکند به دنبال تغیییر در وضعیت جامعه باشد! ب آدم های دارای رأی و فاقد اختیار گویند. هر کس که بتواند استاندار باشد٬ وکیل باشد٬ وزیر باشد٬ رئیس باشد اما کاره ای نباشد. یک جور سلمانی که اختیارش از حد سشوار زدن بیشتر نیست!

   آرامش فعال: یک جور اعتراض خاموش را گویند که هیچ کس متوجه آن نشود حتی خود اعتراض کننده!!! یک جور فعالیت توأم با آرامش مثل پیاده روی با ماشین! در مَثَل آمده روزی کسی ب کنسرتی رفت و موسیقی او را به فعالیت شدید وا داشت اما او با حفظ آرامش تنها در صندلی اش خودش را تکان می داد. این را آرامش فعال گویند.

  بحران: هر چیز که ۹ روز یک بارش به درد دولت بخورد. یک جور همزاد را گویند. نوعی مشغولیات است که یک عده آن را درست می کنند و جمع کثیری مدت ها با آن سرگرم می شوند. از الزامات زندگی ما. اگر نباشد انگار یک چیزی گم کرده ایم. یک حضور همیشگی. ما بدون آن آب از گلویمان پایین نمی رود و عده ای چون میخواستند آب از گلوی رئیس جمهور پایین برود در این زمینه هیچ دریغی نکردند.

   جامعه مدنی: هر چیز که هیچ وقت تعریف نشود. جامعه ای که در آن قرار بود حقوق شهروندی و یک سری اباطیل دیگر در آن رعایت شود. همان دهات سوسول شده است! کاپو چینوی چایِ دیشلمه اینا! یک جایی که از اولش هم هیچ ربطی به ما نداشت. یک استباه تاریخی که با یک بی ربطیِ جغرافیایی مخلوط شده باشد.

   پیام دوم خرداد: برو بابا تو هم دلت خوشه. شما مقابل دوربین مخفی ایستاده اید لطفا لبخند بزنید. نوعی پیام که هیچ کس آن را نشنود. هر حرفی که اثر نداشته باشد را گویند. گشتیم نبود نگرد که نیست! یک روز یک آقایی در خیابان راه می رفت یک آقای دیگر آمد زد توی گوشش. کسی که راه میرفت پرسید ای خشونت طلب مگر تو پیام دوم خرداد را نشنیده ای؟ کسی که زده بود گفت چرا٬ اتفاقا چون شنیدم زدم تو گوشت!

   تنش زدایی: یعنی یاد بگیریم بقیه ی کشورها جز ما هم احتمالا وجود دارند. یعنی می شود با ممالک دیگری جز گوام و جزایر فارو ارتباط دیپلمانیک بر قرار کرد. یعنی از ما بر نان شب واجب تر نیست که صبح به صبح انگشت بکنیم توی چشم بقیه ی کشورها. یعنی خوب است به دیگران احترام بگذاریم تا به ما احترام بگذارند.

مناجات نامه

   سپاس وستایش دانشگاه آزاد راکه ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید بی پولی هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است و چون به پایان می رسد سب ضرر پس در هر سال دوترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب

                    از جیب و جان که بر آید         کز عهده ی خرجش به در آید

                                               *******            

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

                                                    تا تو مدرک به کف آری و به کارش نبری

همه مانند تو سرگشته و بیکار و غمین

                                                   طی شود عمر به بی حاصلی و در به دری

خر تو خر

   این جا سنندج است.یک شهر کوچک که نمی دونی چه خبراس!!! اینجا یک خیابون داره که اسمش ششم بهمنه(البته بود)و حالا شده پاسداران! البته چرا شده دقیق مشخص نیست ولی من یه حدسایی از خودم در وکنم که جهت تنویر افکار عمومی به صورت زیر براتون توضیح پرت میکنم:

   تو این خیابون شکوفه های انقلاب و نوگلان آزادی از صب تا شب به صورت فعال مشغول پاسداری از وطن و شهر و زادگاه خودشونن به این صورت که به شغل شریف دل بده قلوه بستون مشغولن!!! خوب البته این شکوفه های انقلاب به دو دسته ی کلی پسرا و دخترا تقسیم می شن. که البته همین دخترا خودشون دودسته هستن. یه دسته که خیلی خودشون رو میگیرن و دسته ی دیگه خودشون رو خیلی میگیرن٬ خوب البت حق دارن چون اگه خودشونو نگیرن میفتن(کجا؟ تو دام پسرا)و پسرا هم که به دو دسته ی نامرد و بی معرفت تقسیم می شن یه دفه حس انسان دوستی شون گل می کنه و این دختره رو که افتاده دستشو می گیرن و بلندش می کنن(با انواع و اقسام ماشین). خوب بعد از یه مدت یه دفه دختره رو ول میکنن ولی این بار دختره با مخ میاد رو زمین و سرش به سنگ می خوره و میفهمه که از این به بعد باید خودشو بگیره. البته الان دخترا هم روش ول کردن و انداختن و با مخ کوبیدن به سنگو خوب فرا گرفتن.

   عارضم خدمتتون که این نوگلان به رشته های تحصیلی متعددی علاقه دارن. مثلا یه سری( ببخشید همه) به رشته ی راه و ساختمان علاقه ی وافری دارند به طوری که کارشون شده تو این خیابون راه رفتن و ساختمونا رو شمردن. یه سری به رشته ی فضانوردی علاقه دارن و بسیار در این زمینه فعالن به طوری که تقریبا تمام پارکهای سنندج به سکوی پرتاب به سیاره های گوناگون تبدیل شده!!!  البته یک سری هم هنر دوستن و به موسیقی علاقه ی زیادی نشون میدن که به دو دسته تقسیم میشن: یه دسته عاشقان سینه چاک امی نم یا به قول خودشون رپرها و یک سری هم کشته مرده های منسون خوشگله!!! یا همون بتال ها(ببخشید٬ متال ها)!البت این متال ها هم در فضانوردی یلی هستن واسه خودشون!!!

جایی نرین میرم دست به آب بر میگردم.......

ببخشید. داشت اصل کاریو یادم میرفت اینجا یه جایی داره به اسم گردنه ی صلوات آباد پر از طبیعت وحشی و بکر(خاک و سنگ و آسفالت و...!!!). همه از کوچیک و بزرگ جمعه ها میرن اوقات فراغتشون رو به گشت و گذار در طبیعت وحشی و دیدن موجودات اهلی( همدیگه) صرف میکنن!!!

خلاصه اینجا خر تو خره و ما هم (من و خودم) تو این خر تو خری اینقد تنها موندیم که خل شدیم بعدش چل شدیم و اومدیم این چرت  پرتا رو نوشتیم و دادیم تحویل شما!!!

خل و چل باشید